اسلایدر

داستان شماره 654

داستانهای باحال _ داستانسرا

داستانهایی درباره خدا_ پیغمران_ امامان_دین_ امام علی_ قضاوت امام علی_ اصیل ایرانی _ پادشاهان _عاشقانه_ ملا_ شیوانا_ بهلول_ بزرگان_ غمگین_ طنز_ جالب_ معجزه_ پسرانه_ عبرت آموز هوسرانی_ صفا و صمیمیتها_ شنیدنی_ زندگی_ موفقیتها_ خوش یمن_ طمع_ آموزنده_ بی ادبانه _ احساسی_ ترسناک _بقیه و..

داستان شماره 654

داستان شماره 654

حکايات حضرت موسي

 

بسم الله الرحمن الرحیم

 

در دوران حضرت موسي(ع) حاکم ستمگري بر تخت حکومت نشسته بود.
مرد صالح و نيکي نيز در آن دوران حکومت مي کرد.
شخص مومني نزد فرد صالح رفت و از او خواست براي او پيش حاکم واسطه شود.

 

مرد صالح قبول کرد و با واسطه گري مشکل مومن حل شد.
اتفاقا،ھم حاکم و ھم مرد صالح در يک روز از دنيا رفتند.
مردم جمع شدند و جنازه ي حاکم را با احترام به خاک سپردند.اما جنازه ي مرد صالح روي زمين ماند.بعد از سه روز جنازه ي آن مرد،کرم برداشت.
حضرت موسي از موضوع اطلاع يافت و با ناراحتي به خداوند عرض کرد:خداوندا !!چرا جنازه ي ستمگري که دشمن توست بايد با احترام دفن شود،اما جنازه ي دوست داران تو اينگونه با
خواري روي زمين باقي بماند؟ آيا اين درست است؟
به موسي(ع) وحي شد:اي موسي! آن مرد براي برآوردن حاجت يک مومن به آن حاکم ستمگر
رو آورد و حاکم نيز حاجت را برآورد.من نيز اجر دنيوي حاکم را دادم و کارش را جبران کردم.اما حشرات را به سمت فرد صالح افکندم،چراکه او نبايد از ستمگر درخواست کمک مي کرد و نبايد پيش ظالمان، کج مي کرد.
او بايد براي اين کار، ھر چند براي براوردن حاجت يک مومن باشد مجازات شود.


نتيجه گيري:انسان بايد ھرچيزي را که مي خواھد از خدا طلب کند.خداوند آنقدر کريم و رحيم
است که بند اش را ھيچگاه بدون حمايت رھا نمي کند.ما نبايد فکر کنيم که فقط بايد از خداچيزھاي بزرگ بخواھيم؛چرا که خداوند به حضرت موسي(ع) وحي کرد که حتي نمک طعامت رااز من بخواه.
خداوند بندگانش را دوست دارد و نعمت ھاي خود را بدون منت در اختيار آنان قرار مي دھد.ما
نيز از خداوند سلامتي و پاکدامني را خواستاريم و از او مي خواھيم دستمان را فقط جلوي او دراز کنيم

 



[ یک شنبه 24 دی 1390برچسب:داستانهای پیغمبران ( 2, ] [ 18:42 ] [ شهرام شیدایی ] [ ]