اسلایدر

داستان شماره 628

داستانهای باحال _ داستانسرا

داستانهایی درباره خدا_ پیغمران_ امامان_دین_ امام علی_ قضاوت امام علی_ اصیل ایرانی _ پادشاهان _عاشقانه_ ملا_ شیوانا_ بهلول_ بزرگان_ غمگین_ طنز_ جالب_ معجزه_ پسرانه_ عبرت آموز هوسرانی_ صفا و صمیمیتها_ شنیدنی_ زندگی_ موفقیتها_ خوش یمن_ طمع_ آموزنده_ بی ادبانه _ احساسی_ ترسناک _بقیه و..

داستان شماره 628

داستان شماره 628

داستان حضرت آدم ( ع

 

 

بسم الله الرحمن الرحیم
نام مبارك حضرت آدم(ع) كه نخستين پيامبراست بيست وپنج باردرقرآن آمده است. امام صادق(ع) مي فرمايد:دليل ناميدن آدم به اين نام بدان خاطر است كه او از اديم وپوسته وقشر زمين آفريده شده است.
پ وي نهصد وسي سال عمر كرد وسرانجام در پي تبي طولاني در روز جمعه يازده محرم وفات يافت.
س از برگزيدگي آدم ومسجود فرشتگان قرار گرفتن به وي وزوجه اش از جانب خداوند د در امالى بسند خود از عبد السلام بن صالح هروى روايت كرده گفت حضور حضرت رضا عليه السّلام عرض نمودم در باره درختى كه آدم از آن تناول نموده روايات مختلف نقل ميكنند آن درخت چه بود فرمود درختهاى بهشت هر كدام داراى چندين نوع ميوه هستند مثلا درخت گندم است و ليكن انگور و ميوه‏هاى ديگر هم دارد و مثل درختان دنيا نيست و چون خداوند آدم را گرامى داشت و بفرشتگان امر فرمود كه او را سجده كنند پيش نفس خود تفاخر نموده و گفت آيا خداوند مخلوقى افضل از من خلق فرموده است.
خطاب رسيد اى آدم بساق عرش نظر كن مشاهده نمود ديد نوشته شده است:
لا اله الا اللّه محمد رسول اللّه على بن أبي طالب امير المؤمنين و زوجته فاطمة سيدة نساء العالمين و الحسن و الحسين سيدى شباب اهل الجنة.
آدم عرض كرد اينها كيستند فرمود ذريه تست لكن از تو و تمام مخلوقات بهتر و شريفتر باشند و اگر بخاطر آنها نبود نه ترا و نه بهشت و جهنم و آسمان و زمين را خلق نميكردم اى آدم مبادا بچشم حسادت بر آنها نظر كنى و گر نه از جوار خودم دورت خواهم كرد آدم بر خلاف امر خداوند بر آنها حسد ورزيد و آرزوى مقام ايشان نمود شيطان هم بر حوا مسلط شد و او نيز بحضرت فاطمه عليهما السلام حسادت نمود و بالاخره آدم و حوا از ميوه آن درخت خوردند و خداوند آنها را از جوار خود بيرون نمود و هر چه آدم و حوا از البسه بهشتى كه پوشيده بودند از آنها ساقط شد و شروع كردند بپوشانيدن خودشان را با برگ درختان بهشتى و از طرف خداوند خطاب شد بآنها وَ ناداهُما رَبُّهُما أَ لَمْ أَنْهَكُما عَنْ تِلْكُمَا الشَّجَرَةِ وَ أَقُلْ لَكُما إِنَّ الشَّيْطانَ لَكُما عَدُوٌّ مُبِينٌ گفتند قالا رَبَّنا ظَلَمْنا أَنْفُسَنا وَ إِنْ لَمْ تَغْفِرْ لَنا وَ تَرْحَمْنا لَنَكُونَنَّ مِنَ الْخاسِرِينَ سپس فرود آمد آدم بر كوه صفا لذا آن كوه را صفا گويند براى فرود آمدن آدم صفوة اللّه بر آن و حوا بر كوه مروه از اينجهت كه مروه فرود آمد بر آنكوه نام او را مروه گذاشتند و آدم تا چهل روز در حالت سجده گريان بود براى دور شدنش از بهشت پس از آن جبرئيل باو نازلشد فرمود اى آدم مگر خداوند ترا بدست قدرت خود نيافريد و در جسدت روح دميده نشد و مسجود فرشتگان نگرديدى گفت چرا فرمود مگر خداوند ترا از نزديك شدن بآندرخت نهى نفرموده بود كه از ميوه آن نخورى پس چرا نافرمانى نمودى گفت اى جبرئيل شيطان بخداوند قسم خورد كه من ناصح و مهربان هستم و گمان نميكردم مخلوقى بخداى خود كه او را آفريده قسم بدروغ بخورد.
حضرت عسكرى عليه السّلام فرمود كه پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم فرمود اى بندگان خدا زمانى كه آدم مشاهده كرد و ديد كه نورهائى از پشت او بيرون ميآيد (زيرا خداوند انوار ما را از ساق‏هاى عرش به پشت آدم منتقل نمود) نورى ديد ولى از براى او اشباح آن نورها ظاهر نشد عرض كرد پروردگارا اين نور چيست.
فرمود:اين انوار اشباحى است كه از شريفترين بقعه‏هاى عرش بيشت تو منتقل نمودم و چون تو جايگاه آن انوار شدى بسبب وجود آن نورها بملائكه امر نمودم تا ترا سجده كنند عرض كرد خداوندا آن اشباح را بمن جلوه‏گر ساز خطاب رسيد بساق عرش نظر كن چون آدم نظر بساق عرش نمود ما را چون صورت انسانى كه در آينه جلوه نمايد در ساق عرش بديد گفت پروردگارا اين صورتهاى چه اشخاصى هستند فرمود اينها اشباح برترين و بالاترين مخلوقات من باشند.اين است محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم و منم محمود و حميد و نام او را از نام خود مشتق كردم و اين است على و منم على العظيم و اسم او را از نام خود بيرون آوردم و اين فاطمه است و من فاطِرِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ هستم. و در روز قيامت دشمنان و دوستانم را از هم جدا سازد و اسمش را از اسم خود بيرون نمودم و اين دو حسن و حسين هستند و من محسن ميباشم و اسم اينها نيز از اسم من مشتق گرديده و اينها بهترين مخلوق من ميباشند و بسبب وجود آنها به بندگان ثواب و عقاب داده ميشود و بايد بدرگاه من بآنها توسل جسته و هرگاه بتو ابتلاآت دست دهد آنها را نزد من شفيع گردان و من قسم ياد كرده‏ام كه هر كس ايشانرا در درگاه من شفيع خود نموده و بوسيله آنها طلب حاجت نمايد مسئولش را اجابت نموده و شفاعت آنها را بپذيرم سپس آدم بآنها متوسل شد و خداوند توبه‏اش را پذيرفت و گناه او را آمرزيد.(یک
چگونگى نشو و انتشار نسل بشر

قوله تعالى

 

الَّذِي خَلَقَكُمْ مِنْ نَفْسٍ واحِدَةٍ وَ خَلَقَ مِنْها زَوْجَها وَ بَثَّ مِنْهُما رِجالًا كَثِيراً وَ نِساءً

عياشى بسند خود در ذيل اين آيه از ابى بكر حضرمى روايت كرده گفت سؤال نمود از من حضرت باقر عليه السلام مردم چه ميگويند در باره تزويج كردن آدم فرزندان خود را عرض كردم گويند حوا براى آدم در هر شكمى پسر و دخترى بزائيد پس از آنكه آنها بحد رشد و بلوغ رسيدند و غريزه شهوت در آنان هويدا شد تزويج نمود دختران را به پسرانى كه با آنها متولد نشده بودند و باين روش نسل بشر افزايش و صورت گرفت، فرمود آن حضرت: دروغ ميگويند اين سخنان را مجوسيها گفته‏اند تا براى صحت عمل و كردار خودشان كه با محارم خود ازدواج ميكنند دليل و شاهد باشد اي حضرمى بدان انتشار نسل بشر از اينقرار است وقتى شيث هبة اللّه متولد شد و بحد بلوغ رسيد آدم از خداوند تقاضا كرد كه براى او زوجه‏اى بفرستد خداوند حور العينى را بزمين فرستاد از براى شيث، آدم او را تزويج به فرزند خود كرد چهار فرزند پسر از او بوجود آمد خداوند امر كرد بآدم كه جنيه‏اى بفرزند ديگرش تزويج نمايد از آن جنيه چهار فرزند دختر متولد شد اين دختران را به ازدواج پسران شيث در آورد آنچه زيبائى و جمال است از حور العين و هر چه حقد و كينه توزيست از طرف جنيه و آنچه بردبارى و حلم است از جهت آدم است وقتى آن حوريه فرزندان را بزمين نهاد خداوند او را بآسمان بالا برد
و بسند ديگر از آنحضرت روايت كرده فرمود وقتى پسران آدم بحد رشد و كمال رسيدند خداوند چهار حوريه بزمين فرستاد و امر فرمود كه به چهار فرزندانش آدم آنها را تزويج كند از ايشان فرزندانى بوجود آمد پسر و دختر وقتى بالغ شدند دختران 2 برادر را به پسران ديگر تزويج كرد و پس از تولد خداوند آن حوريه‏ها را بآسمان بالا برد و فرمود بجاى آنان چهار جنيه تزويج آن پسران بنمايد و به اين صورت نسل بشر توسعه يافت پس آنچه حلم و بردباريست از طرف آدم باشد و هر چه حسادت و بدبينى و زشتى مشاهده كنيد از ناحيه جنيه و آنچه زيبائى و صفا و نيكوئى به بينيد از جهت حوريه است.و نيز بسند خود از حضرت صادق عليه السلام روايت كرده فرمود خداوند آدم را از آب و گل آفريد بدين سبب همت اولاد آدم در آب و گل است و حوا را پيش پاى آدم خلق فرمود لذا همت زنان توجه كردن بمردان است پس بايد زنان را در خانه‏ها حفظ كنيد
ابن بابويه بسند خود از زراره روايت كرده گفت حضرت صادق عليه السلام از من سؤال فرمود كه مردم ابتداء نسل بشر را از ذريه آدم چگونه ميدانند؟ عرض كردم ميگويند خداوند بآدم وحى فرمود دخترانش را به پسران خود تزويج كند و اصل مردم از برادر و خواهر اوليه ميباشد، فرمود پناه ميبرم بخدا از اين افتراء و دروغ آيا نعوذ باللّه پيغمبران و امامان و مؤمنين از حرام خلق شده‏اند و خداوند نميتوانست آنها را از حلال بيافريند؟! و حال آنكه دو هزار سال پيش از خلقت آدم بقلم امر فرمود جارى شود بر لوح محفوظ و حوادث عالم را تا روز قيامت بنويسد و از جمله چيزهائى كه نوشت حرام بودن تزويج
خواهران و برادران و مادران بر فرزندان و ساير محرمات سببى ديگر بود و من خبر دارم كه بعضى از حيوانات كه خواهر خود را نميشناسند اگر با آنها جمع شدند بعد بر آنان معلوم شود كه با خواهر و يا مادرشان بوده آلت خود را با دندان قطعه قطعه و جدا ساخته و بيهوش شده و هلاك ميشوند پس چگونه انسان با هوش و كمال مرتكب اين عمل ميشود و ما مى‏بينيم كه حرمت آنها در چهار كتاب آسمانى توراة موسى و انجيل عيسى و زبور داود و قرآن محمد كه در عالم اين كتب مشهورند تصريح شده و چيزى از آنها در اين كتب جايز و حلال نيست و اصل اين سخنان از مجوسيان كه از پيغمبران و دانشمندان روى بر تافته‏اند ميباشد كه بعقيده باطل خود حرف ميزنند خدا آنها را بكشد، اى زراره بدان كيفيت ازدياد نوع بشر از اين قرار بود كه براى حضرت آدم حوا هفتاد شكم جفت زائيده در هر بار يك پسر بود يك دختر تا آنكه قابيل برادر خود هابيل را كشت و از شدت تأثر تا پانصد سال ناتوان شد سپس توانائى او برگشت و پس از نزديكى با حوا خداوند شيث هبة اللّه را منفردا و به تنهائى باو عطا فرمود و او اول وصى بود كه در روى زمين باين سمت منصوب و به پسران آدم پيغمبرى يافت و بعد از شيث يافث را نيز منفردا بآدم عطا فرمود و چون هر دوى آنها بحد بلوغ رسيدند و مشيت خدا بر آن تعلق گرفت كه نسل بشر را زياد منتشر گرداند چنانچه در لوح محفوظ او گذشته بود بعد از ظهر روز پنجشنبه حور العينى بنام بركه (نزله خ) بزمين نازل و به آدم امر فرمود كه او را به شيث تزويج نمايد و فرداى آن روز حور العين ديگرى فرستاد (و در بعضى روايات جنيه‏اى) و امر نمود كه او را به يافث تزويج كند.سپس از شيث پسرى و از يافث دخترى به عرصه وجود آمد و چون آن دو بحد بلوغ رسيدند به آدم وحى رسيد دختر يافث را به پسر شيث تزويج نمايد و از نسل پاك و حلال شيث و يافث پيغمبران و مؤمنين بوجود آمدند نه از خواهر و برادر آنگاه فرمود اى زراره مردم در كيفيت خلق حوا چه ميگويند عرض كردم ميگويند خداوند حوا را از پهلوى چپ آدم خلق نموده، فرمود پناه ميبرم بخدا آيا خداوند توانائى نداشت كه او را ابتداء مانند آدم خلق نمايد؟! حرف اين مردم سبب ميشود كه راهى از براى گفتار متكلمين باز شود كه ميگويند آدم با عضوى از بدن خود نكاح كرده اى زراره بدان كه خداوند حوا را نيز از گل آفريد و او را پيش پاى آدم خمير نمود و بعد حركتى كرد كه آدم متوجه حركت او شد و چون بسوى او نظر نمود مخلوقى زيبا كه در خلقت شباهت تامى به او داشت ديد باو گفت تو كيستى؟ حوا جواب داد مخلوقى از آفريدگان خدا ميباشم آدم گفت پروردگارا اين مخلوق نيكو منظر كه در قرب جوار من است كه باشد من از ديدارش بسى مسرورم فرمود اين كنيز من حوا و مؤنث ميباشد آيا ميل دارى كه انيس و مونس و فرمانبردار و همزبان تو باشد؟ عرض كرد بلى پروردگارا سپاسگزار اين نعمت هستم، فرمود اى آدم چون صلاحيت هم زيستى با تو را دارد او را از من خواستگارى كن بطورى كه در علم خدا و در لوح محفوظ جارى است و مقدر شده بود شهوت بر اندام آدم مستولى گرديد و رغبت به حوا پيدا كرد و از خداوند خواستگار او شد تا رضاى خاطر حق چه باشد خطاب رسيد خوشنودى من بر آنست كه احكام دين را به حوا تعليم كنى آدم اجراى آن امر را قبول نمود خداوند هم فرمود من او را بتو تزويج كردم برو بجانب حوا آدم عرض كرد او بجانب من بيايد خداوند فرمود نميشود بايد تو بجانب او رفته و با او نزديكى نمائى و اگر آدم بطرف حوا نميرفت رسم بر اين ميشد كه زنان بخواستگارى مردان ميآمدند اين بود خلقت حوا و ابتداى نسل بشر اى زراره.
و نيز بسند خود از ابى بصير روايت كرده گفت از حضرت صادق عليه السلام سؤال نمودم بچه علت خداوند آدم را بدون پدر و مادر آفريد و حضرت عيسى را بدون پدر فرمود براى آنكه قدرت خود را بمردم بفهماند و بدانند خدا بر همه چيز توانائى دارد ميتواند مخلوقى را بدون مرد بيافريند چنانچه مردى را بدون مادر و زن خلق نمود و فرمود اينكه زن را نساء ناميده‏اند براى آن بود كه آدم غير از حوا مونسى نداشت.(دو

1-تفسیر جامع،ج1،ص:149
2- تفسير جامع، ج‏2، ص: 6 الی10



[ یک شنبه 28 آذر 1390برچسب:داستانهای پیغمبران ( 1, ] [ 17:40 ] [ شهرام شیدایی ] [ ]