اسلایدر

داستان شماره 57

داستانهای باحال _ داستانسرا

داستانهایی درباره خدا_ پیغمران_ امامان_دین_ امام علی_ قضاوت امام علی_ اصیل ایرانی _ پادشاهان _عاشقانه_ ملا_ شیوانا_ بهلول_ بزرگان_ غمگین_ طنز_ جالب_ معجزه_ پسرانه_ عبرت آموز هوسرانی_ صفا و صمیمیتها_ شنیدنی_ زندگی_ موفقیتها_ خوش یمن_ طمع_ آموزنده_ بی ادبانه _ احساسی_ ترسناک _بقیه و..

داستان شماره 57

داستان شماره 57

اطلاع دادن مردم از عبادت

 

بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيم

در بنى اسرائيل عابدى بود كه پس از ساليان دراز عبادت و بندگى از خداوند در خواست كرد كه مقامش را به او نشان دهد و گفت : خدايا اگر كارهايم پسنديده تو است در كار نيك جديت بيشترى كنم و اگر مورد رضايت تو نيست قبل از مرگم جبرانش كنم و به عبادت پردازم
در خواب به او خبر دادند كه ترا در نزد خدا هيچ عمل خوبى نيست ! گفت : خداوندا پس اعمال من به كجا رفت ؟ گفتند: تو عملى نداشتى زيرا هرگاه كار خوبى مى كردى به مردم خبر مى دادى ، و جزاى چنين عملى همان قدر است كه تو خشنود مى شدى از اطلاع مردم بر كار خوبت ؛ اين وضع بر عابد دشوار آمد و محزون گرديد.
براى مرتبه دوم در خواب ديد كه به او خبر دادند كه اينك جان خود را از ما بخر، در روزهاى آينده ، به صدقه اى كه هر روز به عدد رگهاى بدنت باشد بده
گفت : خدايا چگونه با دست تهى اين انفاق را بكنم ؟ جواب شنيد: ما هر كسى را به مقدار طاقتش تكليف مى كنيم ، هر روز سيصد و شصت مرتبه بگو: ((سبحان الله و الحمد الله و لا اله الا الله و الله اكبر و لا حول ولا قوه الا بالله )) هر كلمه اى از آن صدقه اى از رگ بدن است
عابد كه اين سخن را شنيد شادمان شد و گفت : خدايا بيش از اين بفرما، به او در خواب گفتند: اگر زيادتر بگوئى جزاى زيادترى خواهد برد

 



[ سه شنبه 27 ارديبهشت 1389برچسب:داستانهایی در باره خدا ( 2, ] [ 20:40 ] [ شهرام شیدایی ] [ ]