اسلایدر

داستان شماره 365

داستانهای باحال _ داستانسرا

داستانهایی درباره خدا_ پیغمران_ امامان_دین_ امام علی_ قضاوت امام علی_ اصیل ایرانی _ پادشاهان _عاشقانه_ ملا_ شیوانا_ بهلول_ بزرگان_ غمگین_ طنز_ جالب_ معجزه_ پسرانه_ عبرت آموز هوسرانی_ صفا و صمیمیتها_ شنیدنی_ زندگی_ موفقیتها_ خوش یمن_ طمع_ آموزنده_ بی ادبانه _ احساسی_ ترسناک _بقیه و..

داستان شماره 365

داستان شماره 365

شیخ و شرط بندی

 

بسم الله الرحمن الرحیم

روزی شیخ با مریدان خویش در مجلسی بودند و شیخ برای آنها از کارهای خارق العاده صحبت مینمودندی!ناگاه مریدی برخواست و به نزد شیخ رفت گفت یا شیخ من میتوانم از فاصله هفت قدمی در لیوانی که روبروی شماست
بشاشمندی !!شیخ فرمود محال است حاضرم با تو پانصد سکه شرط ببندم نتوانی!مرید قبول بکرد و 7 قدم فاصله گرفت و شروع کرد به شاشیدن ناگهان کنترل از کف بداد و همه جا بشاشید به جز داخل لیوان!! کنار لیوان، روی مریدان و حتی شیخ نیز بی نصیب نماندی ولی شیخ شادمان از اینکه شرط را برده گفت باختی سکه ها را رد کن بیاید! مرید ابتدا با مرید دیگری پچ پچی کرد و برگشت و شادمان پانصد سکه را به شیخ داد!شیخ فرمود:تو همین الان 500 سکه باختی چرا شادمانی؟مرید گفت:با آن مرید هزارو پانصد سکه شرط بسته بودم دراین مجلس روی همگان بشاشم حتی شما شیخ و نه تنها ناراحت نشوید بلکه خوشحال نیز بگردید
شیخ و مریدان چون این را بشنیدند جامه دریدند و به بیایان رفته و از خشتک خود را به دار آویختندی

 



[ چهار شنبه 5 فروردين 1390برچسب:داستانهای طنز ( عالی _ 2, ] [ 20:37 ] [ شهرام شیدایی ] [ ]