اسلایدر

داستان شماره 1886

داستانهای باحال _ داستانسرا

داستانهایی درباره خدا_ پیغمران_ امامان_دین_ امام علی_ قضاوت امام علی_ اصیل ایرانی _ پادشاهان _عاشقانه_ ملا_ شیوانا_ بهلول_ بزرگان_ غمگین_ طنز_ جالب_ معجزه_ پسرانه_ عبرت آموز هوسرانی_ صفا و صمیمیتها_ شنیدنی_ زندگی_ موفقیتها_ خوش یمن_ طمع_ آموزنده_ بی ادبانه _ احساسی_ ترسناک _بقیه و..

داستان شماره 1886

داستان شماره 1886

علی( ع) و زهد


بسم الله الرحمن الرحیم

علی علیه السلام بعد از خاتمه جنگ جمل وارد شهر بصره شد. در خلال ایامی كه در بصره بود، روزی به عیادت یكی از یارانش ، به نام علاء بن زیاد حارثی رفت . این مرد، خانه مجلل و وسیعی داشت . علی همین كه آن خانه را با آن عظمت و وسعت دید، به او گفت :این خانه به این وسعت ، به چه كار تو در دنیا می خورد، در صورتی كه به خانه وسیعی در آخرت محتاج تری ؟! ولی اگر بخواهی می توانی كه همین خانه وسیع دنیا را وسیله ای برای رسیدن به خانه وسیع آخرت قرار دهی به اینكه در این خانه از مهمان ، پذیرایی كنی ، صله رحم نمایی ، حقوق مسلمانان را در این خانه ظاهر و آشكارا كنی ، این خانه را وسیله زنده ساختن و آشكار نمودن حقوق قرار دهی و از انحصار مطامع شخصی و استفاده فردی خارج نمایی . علاء: یا امیرالمؤمنین ! من از برادرم عاصم پیش تو شكایت دارم چه شكایتی داری ؟
تارك دنیا شده ، جامه كهنه پوشیده ، گوشه گیر و منزوی شده همه چیز و همه كس را رها كرده . او را حاضر كنید . عاصم را احضار كردند و آوردند. علی علیه السلام به او رو كرد و فرمود:ای دشمن جان خود! شیطان عقل تو را ربوده است ، چرا به زن و فرزند خویش ‍ رحم نكردی ؟ آیا تو خیال می كنی كه خدایی كه نعمتهای پاكیزه دنیا را برای تو حلال و روا ساخته ناراضی می شود از اینكه تو از آنها بهره ببری ؟ تو در نزد خدا كوچكتر از این هستی . عاصم : یا امیرالمؤمنین ! تو خودت هم كه مثل من هستی ، تو هم كه به خود سختی می دهی و در زندگی بر خود سخت می گیری ، تو هم كه جامه نرم نمی پوشی و غذای لذیذ نمی خوری ، بنابراین من همان كار را می كنم كه تو می كنی و از همان راه می روم كه تو می روی . اشتباه می كنی ، من با تو فرق دارم ، من سمتی دارم كه تو نداری ، من در لباس  پیشوایی و حكومتم ، وظیفه حاكم و پیشوا وظیفه دیگری است خداوند بر پیشوایان عادل فرض كرده كه ضعیفترین طبقات ملت خود را مقیاس زندگی شخصی خود قرار دهند. و آن طوری زندگی كنند كه تهیدست ترین مردم زندگی می كنند تا سختی فقر و تهیدستی به آن طبقه اثر نكند، بنابراین ، من وظیفه ای دارم و تو وظیفه ای

 



[ پنج شنبه 26 خرداد 1394برچسب:داستانهای امام علی ( ع, ] [ 23:4 ] [ شهرام شیدایی ] [ ]