اسلایدر

داستان شماره 1614

داستانهای باحال _ داستانسرا

داستانهایی درباره خدا_ پیغمران_ امامان_دین_ امام علی_ قضاوت امام علی_ اصیل ایرانی _ پادشاهان _عاشقانه_ ملا_ شیوانا_ بهلول_ بزرگان_ غمگین_ طنز_ جالب_ معجزه_ پسرانه_ عبرت آموز هوسرانی_ صفا و صمیمیتها_ شنیدنی_ زندگی_ موفقیتها_ خوش یمن_ طمع_ آموزنده_ بی ادبانه _ احساسی_ ترسناک _بقیه و..

داستان شماره 1614

داستان شماره 1614

 

تعلیم دادن بهلول به یکی از دوستان

 

بسم الله الرحمن الرحیم
آورده اند که شخصی الاغ قشنگی جهت حاکم کوفه تحفه آورده بود . حاضرین مجلس به تعریف و
توصیف الاغ پرداختند . یکی از حاضرین براي مزاح گفت : من حاضرم به این الاغ قشنگ خواندن
بیاموزم . حاکم از شنیدن این سخن از کوره در رفت و به آن مرد گفت : الحال که این سخن را می گویی باید از عهده آن برآیی و چنانچه به این الاغ خواندن بیاموزي به تو جایزه بزرگی می دهم ولی چنانچه از عهده آن بر نیائی دستور می دهم تو را بکشند . آن مرد از مزاح خود پشیمان شده ناچاراً مدتی فرجه خواست و حاکم ده روز براي این کار به او فرصت داد
آن مرد الاغ را برداشت به خانه آورد حیران و سرگردان و نمی دانست این کار به کجا خواهد رسید . لاعلاج به بازار رفت و در بین راه بهلول را دید و چون سابقه آشنایی با او داشت دست به دامن اوزد و قضیه مجلس حاکم و الاغ را براي او تعریف نمود . بهلول گفت غم مخور که این کار از دست من بر می آید و هر دستوري به تو می دهم عمل نما . پس به او دستور داد تا یک روز تمام به الاغ غذا ندهد و سپس در بین صفحات کتابی براي الاغ جو گذارد و کتاب را جلوي الاغ ورق بزند . الاغ چون گرسنه است با زبان جو هاي صفحات کتاب را برداشته و می خورد و گفت این عمل را هر روز به همین نحو تکرار نما . و روز دهم او را گرسنه نگهدار و وقتی به مجلس حاکم رفتی همان کتاب را با الاغ به نزد حاکم ببر . آن روز دیگر بین صفحات کتاب جو نگذار و آن کتاب را در حضور حاکم جلوي الاغ قرار بده . آن مرد به همین نحو عمل نمودو چون روز موعود فرا رسید الاغ را برداشته با کتاب به نزد حاکم برد و در حضور حاکم و جمعی از دوستانش کتاب را جلوي الاغ گذارد . الاغ بیچاره چون گرسنه بود به عادات روزهاي قبل که فکر می کرد بین صفحات کتاب ، جو می باشد شروع به ورق زدن کتاب نمود و چون به صفحه آخر رسید و دید که جو بین صفحات نیست ، بناي عرعر نمود و بدین وسیله خواست بفهماند که گرسنه است و حاضرین مجلس و حاکم که نمی دانستند چه ابتکاري در این عمل است ، باور نمودند که در حقیقت الاغ می خواهد کتاب بخواند و همه در این کار متعجب بودند . ناچار حاکم بر عهد خود وفا نمود و انعام قابل توجهی به آن مرد داد

 



[ یک شنبه 24 شهريور 1393برچسب:داستانهای بهلول ( 2, ] [ 22:6 ] [ شهرام شیدایی ] [ ]