اسلایدر

داستان شماره 1078

داستانهای باحال _ داستانسرا

داستانهایی درباره خدا_ پیغمران_ امامان_دین_ امام علی_ قضاوت امام علی_ اصیل ایرانی _ پادشاهان _عاشقانه_ ملا_ شیوانا_ بهلول_ بزرگان_ غمگین_ طنز_ جالب_ معجزه_ پسرانه_ عبرت آموز هوسرانی_ صفا و صمیمیتها_ شنیدنی_ زندگی_ موفقیتها_ خوش یمن_ طمع_ آموزنده_ بی ادبانه _ احساسی_ ترسناک _بقیه و..

داستان شماره 1078

داستان شماره 1078

یک کار بزرگ ناجی توست؟

 

بسم الله الرحمن الرحیم
زنی رنجور و دردمند با حالتی زار و به هم ریخته نزد شیوانا آمد و به او گفت:” زنی فقیر و درمانده هستم. شوهر اولم را از دست داده ام و به ناچار برای امرار معاش با مرد دیگری ازدواج کرده ام که او هم زن خود را ازدست داده بود و چند پسر و دختر بزرگ داشت. اما از روزی که وارد خانه این مرد شده ام هر روز کارهای طاقت فرسا به من داده می شود و هر یک از اعضای این خانواده سعی می کنند به شکلی مرا اذیت کنند. با وجودی که همه کارهای آنها را انجام می دهم ، اما یک روز نیست که از دست اذیت های آنها در امان باشم. پدر و مادر و خواهر و برادر و فامیلی هم ندارم که به آنها پناه ببرم. به من بگوئید چه کنم تا آنها دست از سرم بردارم و زندگی راحتی پیدا کنم؟
شیوانا از زن پرسید:”آیا تا به حال گاو کشته ای؟ و یا شتر و حیوان بزرگی را کشته و پوست کنده ای؟
زن با حیرت پاسخ داد:” البته که نه! من زنی دل نازک و ظریف هستم و کشتن گاو و شتر قوه مردانه و دل قوی می خواهد که من ندارم. این چه ربطی به مشکل من دارد؟
شیوانا بلافاصله گفت:” به خاطر مراسم جشنی که به مدت یک هفته در دهکده برگزار می شود ما باید هر روز تعدادی گاو و شتر را بکشیم و پوست بکنیم. و گوشت آنها را بین فقرا تقسیم کنیم. همین امروز قرار است چند گاو و شتر درشت برایمان بیاورند. تو همین الان نزد قصاب مدرسه برو و از نزدیک روش ذبح و پوست کندن گاو را به تنهایی یاد بگیر. بعد بلافاصله گاوی را خودت ذبح کن و پوست بکن و گوشت آن را تکه کن تا بین مردم توزیع شود. نزد شوهرت که رفتی بگو در مدرسه شیوانا کار موقت پیدا کرده ای و چند روزی قصد داری صبح ها در مدرسه کار کنی و پول درآوری. به تو پولی خواهیم دید که غروب به همسرت بدهی. با اوصافی که نقل می کنی شوهرت و فرزندان مفت خور او با این مبلغ ساکت می شوند و تو هم مهارت کشتن و پوست کند گاو و شتررا پیدا می کنی
زن با ترس و لرز گفت:” اما اینکه باعث می شود مشکل من چند برابر شود؟ از صبح تا ظهر کار وحشتناکی مثل ذبح و پوست کندن گاو و شتر را انجام بدهم و بقیه اوقات با زحمت بیشتر کار کنم تا به امورات منزل برسم. من از شما راه حل خواستم؟
شیوانا با حالتی جدی گفت:” همین که گفتم. نزد قصاب برو و اولین گاو زندگی ات را ذبح کن و پوست بکن. بعد هم بیا مزد خود را بگیر و نزد خانواده ات برگرد. فقط به همسر و بچه هایت نگو که در مدرسه کارت چیست و حرفی از گاو و شتر نزن. فقط بگو در آشپزخانه کار می کنم
زن سخن شیوانا را پذیرفت و نزد قصاب رفت و بعد از یادگرفتن روش ذبح با دستانی لرزان و روحیه ای وحشتزده اولین گاو زندگی اش را با زحمت فراوان ذبح کرد و پوست کند و بعد از ظهر پولش را گرفت و نزد همسر و خانواده اش رفت
آنها هم وقتی فهمیدند او می تواند برایشان پول بیاورد غیبت یک ماهه او را در منزل پذیرفتند و از اینکه پول مفتی گیرشان می آید بسیار هم خوشحال شدند
یک ماه که گذشت. شیوانا به زن گفت:” اکنون دیگر با تو کاری نداریم. فقط از فردا صبح به مدت یک هفته چند تا گاو و شتر مقابل منزل شما می آوریم و تو به تنهایی آنها را جلوی شوهر و فامیلش ذبح کن و پوست بکن. و تحویل شاگردان مدرسه بده و همانجا هم پول ات را بگیر.در پایان هفته بعد نزد من بیا و بگو رفتار همسرت و فامیلش با تو تغییری کرده یا نه؟
زن پذیرفت. روز بعد زن در مقابل چشمان حیرت زده و البته وحشتزده شوهرش و فامیل های او گاوها و شترها را با مهارت ذبح کرد و پوست کند و مزدش را گرفت وگوشت ها را همانجا تحویل داد
هفته بعد زن نزد شیوانا آمد در حالی که همسرش او را با کالسکه به مدرسه رسانده بود تا تنها نباشد
شیوانا نگاهی به زن انداخت و او را دید که برخلاف دفعه قبل بسیار محکم و با اعتماد به نفس و شاد قدم برمی دارد و آرامشی عمیق در چهره او نمایان است. شیوانا لبخندی زد و پرسید:” انگار مهارت ذبح گاو و شتر تو را به آنچه می خواستی رساند. اینطور نیست؟
زن با شادی گفت:” از آن روزی که آنها دیدند من می توانم به راحتی گاو و شتری به آن بزرگی را در چند دقیقه ذبح کنم و پوستشان را بکنم و تکه تکه کنم. هم شوهرم و هم فرزندانش دیگر با من کاری ندارند و حتی جرات نمی کنند پول روزانه از من بگیرند. آنها سعی می کنند حریم خود را حفظ کنند و اصلا جرات توهین به من را حتی در نگاهشان راه نمی دهند. انگار همه چیز زیرورو شده است. گویی دیگر به هیچ حامی و پشتیبانی نیاز ندارم و همین مهارت به تنهایی از من محافظت و حمایت می کند
شیوانا با تبسم گفت:” آن که به دیگر ظلم می کند همه پیش فرض ذهنی اش این است که مظلوم توان مقابله ندارد. تو فقط توان و قابلیت خود را در حدی بسیار بالاتر از خودشان به آنها نشان دادی. هر وقت در زندگی دچار مشکلی اینچنینی شدی بدان که همیشه یک کار بزرگ و عظیم می تواند نجات دهنده و حامی تو باشد. پس به جای گله و شکوه و یا مقابله، کاری بزرگ انجام بده. بلافاصله خواهی دید که افراد ناتوان از تو فاصله می گیرند و به سراغت نمی آیند

 



[ پنج شنبه 28 اسفند 1391برچسب:داستانهای شیوانا ( 5, ] [ 18:53 ] [ شهرام شیدایی ] [ ]