اسلایدر

داستان شماره 1025

داستانهای باحال _ داستانسرا

داستانهایی درباره خدا_ پیغمران_ امامان_دین_ امام علی_ قضاوت امام علی_ اصیل ایرانی _ پادشاهان _عاشقانه_ ملا_ شیوانا_ بهلول_ بزرگان_ غمگین_ طنز_ جالب_ معجزه_ پسرانه_ عبرت آموز هوسرانی_ صفا و صمیمیتها_ شنیدنی_ زندگی_ موفقیتها_ خوش یمن_ طمع_ آموزنده_ بی ادبانه _ احساسی_ ترسناک _بقیه و..

داستان شماره 1025

داستان شماره 1025

گرانبهاترین الماس ؟

 

بسم الله الرحمن الرحیم
مرد ثروتمندی شیفته زن فقیری شده بود و با هزار زحمت و دردسر و با وجود مخالفت شدید اعضای فامیل ،  سرانجام موفق شده بود با آن زن ازدواج کند. روزی شیوانا از مقابل مزرعه آن مرد عبور می کرد. تعدادی از فامیل های مرد ثروتمند در کنار شیوانا راه می رفتند. یکی از آنها با تاسف گفت:” من نمی فهمم این مرد با این همه ثروت و دارایی چرا زحمت ازدواج با این دختر فقیر و تنگدست را بر خود هموار کرد؟ او می توانست با دختری از خانواده ای به مراتب پولدارتر و توانگر تر ازدواج کند و از این مسیر به کلی ثروت و فرصت جدید دست یابد؟ در حیرتم که در ازای ازدواج با این زن بی پول او چه چیزی بدست آورده است؟
شیوانا لبخندی زد و گفت:” آن زن شاید به ظاهر چیزی در بساط نداشته باشد اما عفت و پاکدامنی و از همه مهمترعشق و علاقه اش را به طور انحصاری به این مرد تقدیم کرده است.این ها چیزهای بی ارزشی نیستند که گمان شود از پول و دارایی کم اهمیت ترند. الماس های گرانبهایی هستند که این مرد ثروتمند ارزش آنها را درک کرده و برای تصاحب و حفظ این الماس ها همه کنایه ها و سختی ها را هم به جان پذیرفته است. شاید علت حیرت بقیه از رفتار این مرد ناتوانی آنها در دیدن این الماس ها باشد

 



[ پنج شنبه 5 بهمن 1391برچسب:داستانهای شیوانا ( 4, ] [ 16:48 ] [ شهرام شیدایی ] [ ]