داستان شماره 336
داستانهایی درباره خدا_ پیغمران_ امامان_دین_ امام علی_ قضاوت امام علی_ اصیل ایرانی _ پادشاهان _عاشقانه_ ملا_ شیوانا_ بهلول_ بزرگان_ غمگین_ طنز_ جالب_ معجزه_ پسرانه_ عبرت آموز هوسرانی_ صفا و صمیمیتها_ شنیدنی_ زندگی_ موفقیتها_ خوش یمن_ طمع_ آموزنده_ بی ادبانه _ احساسی_ ترسناک _بقیه و..
داستان شماره 336
داستان شماره 333
یک داستان خفن جنسی در قطار( طنز
بسم الله الرحمن الرحیم
تصور کن فقط برای همین امشب زن و شوهریم
یک خانم و یک آقا که سوار قطاری به مقصدی خیلی دور شده بودند، بعد ازحرکت قطار متوجه شدند که در این کوپه درجه یک که تختخواب دار هم میباشد ، با هم تنها هستند و هیچ مسافر دیگری وارد کوپه نخواهد شد
ساعتها سفر در سکوت محض گذشت و مرد مشغول مطالعه و زن مشغول بافتنی بافتن بود
شب که وقت خواب رسید خانم تخت طبقه بالا و آقا تخت طبقه پایین را اشغال کردند. اما مدتی نگذشته بود که خانم از طبقه بالا، دولا شد و آقا راصدا زد و گفت: ببخشید! میشه یه لطفی در حق من بفرمایید؟
آقا جواب داد : خواهش میکنم
خانم: من خیلی سردمه. میشه از مهماندار قطار برای من یک پتوی اضافی بگیرید؟
آقا: من یه پیشنهاد دارم
خانم: چه پیشنهادی؟
آقا : فقط برای همین امشب، تصور کنیم که زن و شوهر هستیم
زن : ریزخندی کرد و با شیطنت گفت
- چه اشکال داره ، موافقم
آقا : قبول؟
خانم : قبول
آقا : خب، حالا مثل بچه آدم خودت پاشو ، برو از مهموندار پتو بگیر. من خوابم
میآد . دیگه هم مزاحم من نشو
امیدوارم دل آقایون منحرف رو نشکسته باشم
داستان شماره 330
داستان شماره 329
داستان شماره 328