اسلایدر

داستان شماره 995

داستانهای باحال _ داستانسرا

داستانهایی درباره خدا_ پیغمران_ امامان_دین_ امام علی_ قضاوت امام علی_ اصیل ایرانی _ پادشاهان _عاشقانه_ ملا_ شیوانا_ بهلول_ بزرگان_ غمگین_ طنز_ جالب_ معجزه_ پسرانه_ عبرت آموز هوسرانی_ صفا و صمیمیتها_ شنیدنی_ زندگی_ موفقیتها_ خوش یمن_ طمع_ آموزنده_ بی ادبانه _ احساسی_ ترسناک _بقیه و..

داستان شماره 995

داستان شماره 995

 

فقط برو

 

بسم الله الرحمن الرحیم
یکی از شاگردان شیوانا همیشه روی تخته سنگی رو به افق می نشست و به آسمان خیره می شد و کاری نمی کرد. شیوانا وقتی متوجه بیکاری و بی فعالیتی او شد  کنارش نشست و از او پرسید:” چرا دست به کاری نمی زند تا نتیجه ای عایدش شود و زندگی بهتری برای خود رقم زند؟
شاگرد جوان سری به علامت تاسف تکان داد و گفت:” تلاش  بی فایده است استاد! به هر راهی که فکر می کنم می بینم و می دانم که بی فایده است.من می دانم کار درست چیست اما دست و دلم به کار نمی رود و هر روز هم حس و حالم بدتر می شود
شیوانا از جا برخاست و دستش را برشانه شاگرد جوانش کوبید و گفت:” اگر می دانی کجا بروی خوب برخیز و برو! اگر هم نمی دانی خوب از این و آن جهت و سمت درست حرکت را بپرس و بعد که جهت را پیدا کردی آن موقع برخیز و در آن جهت برو! فقط برو و یکجا منشین!از یکجا نشستن هیچ نتیجه ای عاید انسان نمی شود. فرقی هم نمی کند آن انسان چقدر دانش داشته باشد! اگر غم و اندوه داری در حین فعالیت و کار به آنها فکر کن! اگر می خواهی معنای زندگی را درک کنی در اثنای  کار و تلاش این معنا را دریاب. مهم این است که دائم در حال رفتن به جلو باشی! پس برخیز و راه برو

 



[ پنج شنبه 5 دی 1391برچسب:داستانهای شیوانا ( 3, ] [ 20:8 ] [ شهرام شیدایی ] [ ]