اسلایدر

داستان شماره 20

داستانهای باحال _ داستانسرا

داستانهایی درباره خدا_ پیغمران_ امامان_دین_ امام علی_ قضاوت امام علی_ اصیل ایرانی _ پادشاهان _عاشقانه_ ملا_ شیوانا_ بهلول_ بزرگان_ غمگین_ طنز_ جالب_ معجزه_ پسرانه_ عبرت آموز هوسرانی_ صفا و صمیمیتها_ شنیدنی_ زندگی_ موفقیتها_ خوش یمن_ طمع_ آموزنده_ بی ادبانه _ احساسی_ ترسناک _بقیه و..

داستان شماره 20

داستان شماره 20

زلال باش

 

بسم الله الرحمن الرحیم

از خدا پرسیدم: خدایا چطور میتوان بهتر زندگی کرد؟
خدا جواب داد: گذشته ­ات را بدون هیچ تأسفی بپذیر، با اعتماد زمان حالت را بگذران و بدون ترس برای آینده آماده شو. ایمان را نگهدار و ترس را به گوشه ­ای انداز. شک­هایت را باور نکن و هیچگاه به باورهایت شک نکن. زندگی شگفت ­انگیز است درصورتیکه بدانی چطور زندگی کنی
پرسیدم: آخر... و او بدون اینکه متوجه سؤالم شود ادامه داد: مهم این نیست که قشنگ باشی... قشنگ این است که مهم باشی، حتی برای یک نفر. کوچک باش و عاشق که عشق خود میداند آئین بزرگ کردنت را، بگذار عشق خاصیت تو باشد، نه رابطه خاص تو با کسی. موفقیت پیش رفتن است نه به نقطه پایان رسیدن
داشتم به سخنانش فکر میکردم که نفسی تازه کرد و ادامه داد: هر روز صبح در آفریقا، آهویی از خواب بیدار می­شود و برای زندگی کردن و امرارمعاش در صحرا می چراید، آهو میداند که باید از شیر سریعتر بدود در غیر اینصورت طعمه شیر خواهد شد، شیر نیز برای زندگی و امرارمعاش در صحرا می­ گردد، میداند باید از آهو سریعتر بدود تا گرسنه نماند. مهم این نیست که تو شیر باشی یا آهو، مهم این است که با طلوع آفتاب از خواب برخیزی و برای زندگیت با تمام توان و با تمام وجود شروع به دویدن کنی
به خوبی پرسشم را پاسخ گفته بود ولی میخواستم باز هم ادامه دهد و باز هم به... که چین از چروک پیشانیش باز کرد و با نگاهی به من اضافه کرد: زلال باش... زلال باش... فرقی نمی­ کند که گودال کوچک آبی باشی یا دریای بیکران، زلال که باشی، آسمان در تو پیداست



[ دو شنبه 20 فروردين 1389برچسب:داستانهایی در باره خدا ( 1, ] [ 18:30 ] [ شهرام شیدایی ] [ ]