داستان شماره 1605

داستانهای باحال _ داستانسرا

داستانهایی درباره خدا_ پیغمران_ امامان_دین_ امام علی_ قضاوت امام علی_ اصیل ایرانی _ پادشاهان _عاشقانه_ ملا_ شیوانا_ بهلول_ بزرگان_ غمگین_ طنز_ جالب_ معجزه_ پسرانه_ عبرت آموز هوسرانی_ صفا و صمیمیتها_ شنیدنی_ زندگی_ موفقیتها_ خوش یمن_ طمع_ آموزنده_ بی ادبانه _ احساسی_ ترسناک _بقیه و..

داستان شماره 1605

داستان شماره 1605

داستان بهلول

بسم الله الرحمن الرحیم
روزى بهلول رد مى شد دید هارون بناى عظیمِ مسجدى را در بغداد مى سازد و براى
سرکشى آمده است صدا زد اى هارون چکار مى کنى؟
هارون گفت : دارم خانه خدا بنا مى کنم!
بهلول گفت : خانه براى خداست
گفت : بله
گفت : امر بکن بالاى سر درش بنویسند مسجد بهلول
گفت : احمق من پول مى دهم به اسم تو باشد؟
گفت احمق تو هستى یا من ؟! براى خودت خانه مى سازى اسم خدا را رویش مى گذارى ؟

[ شنبه 15 شهريور 1393برچسب:داستانهای بهلول ( 1,

] [ 23:1 ] [ شهرام شیدایی ] [ ]

اسلایدر

داستانهای باحال _ داستانسرا

About

Menu

Authors

Last Posts

LinkDump

Archives

Categories

مترجم سایت

Design


	آمار وبلاگ:
	بازدید امروز : 881 بازدید دیروز : 0 بازدید هفته : 901 بازدید ماه : 2079 بازدید کل : 60310 تعداد مطالب : 2235 تعداد نظرات : 46 تعداد آنلاین : 1